دختران ما روزی زیبا بودند ،
نه آن زیبا ، که بر حجاب خویش شکیبا،
به بازار شدیم بهر خرید شب عید ،
خواهرم گفت :دگر نباشد اینجا هیچ قید ،
هر آنچه خواهی بخریم ،
از گذر عمر لذتی ببریم .
گفت پدرم را : مانتوام خیلی بلند است ،
این طرح جدید ببین مارک هلند است .
پدرم گفت : اینکه اندازه ی کُت من است ،
باز خواهرم گفت: چه کنم من بنده و او بت من است ،
گر نخری شوم زتو ناراحت
بسوی خانه شوم خشمگین همین ساعت .
نیم نگاهی من و پدرم کردیم به هم ،
هر دو زِ این ماجرا شدیم در هم
پدرم گفت : چگونه حالی او بکنم ،
با حجابش به خدا چگونه من رو بکنم .
گوش خواهرم ولی بدهکار نبود ،
مد لعنتی هوش و حواسش رُ بوده بود .
عاقبت پدرم گشت تسلیم ،
باز به خواسته ی او کرد تعظیم .
عید آمد و خواهرم شد همچو یک غربی ،
مانتو کوتهش پوشیدو بر دوشش کیف زردی،
بار متلک بود و نگاه بد ،
خواهرم بی خیال می شد زِ اینها رد .
او خوشش می آمد نگاهش کنند،
می گفت بچه هارا ، الیزابت صدایش کنند .
شورِ علم در سرم غوغا کرده بود،ودلم هوای اوجِ دنیا به هر جایِ شهر،حرفی زِ کنکور بود،رویای همه،گذر ز این سدِ بی عبور بود شب و روزم شده بود نکته وت ست،و پدرآ ن بیچاره که می داد پولش به نقد و قسط، آزمون آمد و گذشت به سرعت باد،در این بین عده ای غمگین وعده ای شاد
به خانه شدم.پدر خوشحال و مادر زِ من راضی و خواهری که خندید و گفت؛تو مایه فخر من باشی عاقبت گذشتم زِاین سدِ عظیم و رسید بوی دانشگاه،؛آن عِطِر خوشتر از هر نسیم خیره به اطراف خویش،آه که چه شیرین بود ، تعبیر شد آن رویا،آنکه زِ عهد دیرین بود گردش دهربر مراد دلم می گشت پیوسته غنچه خنده بر لبم نقش می بست.
اگر انسان در مشکلات و مصائب خویشتن را از دست ندهد، یعنى سخنى و حرکتى برخلاف رضاى خدا نگوید و نکند و پیمانه صبرش لبریز نگردد و سفره مشکلات و سختىها را پیش این و آن باز نکند، صبر نیکو دارد.
خداى سبحان در قرآن کریم پیامبران را خصوصا مؤمنین را عموما به صبر دعوت مى کند.
فاصبر صبرا جمیلاً. در این آیه پیامبر اکرم(ص) را مخاطب ساخته مى فرماید: صبر جمیل پیشه کن و در برابر استهزاء و تکذیب و ازار آنها شکیبا باش.
یا در آیه 18 سوره یوسف که مى فرماید: ... فصبر جمیل والله المستعان على ما تصفونکه از زبان حضرت یعقوب نقل مى کند، وقتى به حضرت یعقوب(ع) پیراهن آغشته به خون دروغین یوسف را برادران یوسف نشان دادند فرمود «فصبر جمیل» با این که قلبش مىسوخت و جانش آتش گرفته بود.
و آیات متعدد دیگر که ضمن دعوت به صبر، اجر و ثواب صابران را گوشزد مى کند.
صبر جمیل در روایات:
امام باقر(ع) در پاسخ از سؤال از صبر نیکو فرمود: صبر جمیل، صبرى است که در آن نزد مردم گله و شکایت نمى شود و امام صادق(ع) در معناى آیه 18 سوره یوسف که در آن آمده است «فصبر جمیل» فرمود یعنى صبرى که همراه با شکوه نباشد.
اما راز و نیاز با خداى بىنیاز در مورد مشکلات و سختىها ناصبورى نیست، بلکه استعانت از ذات متعال براى تحمل فشار و حل مشکلات است و این یک نوع ثبات قدم و درخواست صبر جهت تحمل سختىها از بارگاه ربوبى است. اما آنهایى که به مقام رضا رسیدهاند مشکلات خود را در محضر خداى متعال نیز به زبان نمىآورند، چون که به زبان آوردن هر چند که شکوه از سختى نیست اما شائبه آن را دارد، اظهار درد، پیش خدا به نوعى تغییر وضع موجود را از خدا طلبیدن است و این با مقام رضا سازگار نیست.
تقلید در اصطلاح عرفی یعنی تکرار و تبعیتی که بدون تفکر انجام می پذیرد مثل طوطی و یا مثال امروزی آن مدگرایی در مدگرایی فقط تبعیت از مدل مورد نظر است بدون تفکر مثلاً اگر لباس فرد در مدل پاره است او هم باید لباسش پاره باشد در این نوع تقلید هدف شباهت بیشتر به مدل بدون فکر است در اصطلاح دینی تقلید به تکرار عمل و تبعیتی گفته می شود که بر پایه اصل عقلی بدیهی است و آن اصل این است که انسان هر چیزی را که نمی داند از فردی که آگاه است سؤال می کند و از او به شرط آگاه بودن تبعیت می کند. به عبارت دیگر مراجعه به متخصص می کنید مانند کسی که برای درمان بیماری چشم خود به پزشک مراجعه می کند چشم پزشک با سابقه تحصیلی مثلاً 25 ساله آیا می تواند بیماری گوش شما را مداوا کند؟ چون تخصص لازم را ندارد پس نمی تواند در جامعه ما متخصصینی در امر دین هستند که به آنها مراجع تقلید گفته می شود . پس ما یا خود باید در امور دینی خود متخصص شویم و یا به مراجع که متخصصان دینی هستند مراجعه کنیم. نتیجه: تبعیت در امر دین از متخصص دینی را در اصطلاح تقلید می گویند که این مطلب نیاز به هیچ استدلالی ندارد چرا که بر پایه سیره و روش همه عقلا مبتنی است و اختصاصی به دین ندارد،یعنی بدیهی است که باید هر فردی در اموری که آگاه نیست به متخصص آن موضوع مراجعه نماید.
ابتدا لازم است نکاتی را در مورد «شرط مرجعیت» و جایگاه آن در شرایط رهبری (صلاحیت علمی) بیان نماییم: اصطلاح «مرجعیت» که به مراتب کمال علمی، اخلاقی و اجتماعی فقیه اطلاق میشود، ظاهرا برای کسانی است که عنوان بزرگترین و مشهورترین مجتهد یک کشور (و حتی یک شهر) را دارا باشد؛ به عبارت بهتر؛ دانشمندترین همه علمای هر ناحیه عنوان مرجع تقلید را دارد و آن، عبارت از کسی است که محل مراجعهی مقلّدان و دارای رساله مدون عملیه برای استفاده مریدان خویش میباشد. (عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت در ایران، امیرکبیر، چاپ اول، 1360، «نهادی به نام مرجعیّت»، صفحات 81 به بعد) در مورد جایگاه مرجعیت و رابطه آن با ولایت فقیه نکات ذیل حائز اهمیت است: اول؛ آن که فقاهت به معنای توانایی استنباط احکام اولیّه شرعی از منابع و متون دینی، امر مشترکی است که هم در مرجعیت و هم در قضاوت و هم در زعامت و سرپرستی جامعه مورد نیاز است بدین معنا که تصدی این سه شأن مهم، تنها از سوی فقها مورد قبول است و دیگران با وجود فقهای صالح، حق تصدی این شؤون را ندارند. نکته مهم این است که فقاهت در همه این شئون متفاوت به یک معناست و این گونه نیست که ما برای مرجعیت، به گونهای فقاهت نیازمند باشیم و در امر رهبری به گونهای دیگر از فقاهت، در واقع ما یک فقیه داریم که اجازه پذیرش همه شئون ذکر شده را دارد. بدین معنی که اگر از فقیهی، فتوا طلب کنیم، مرجع تقلید خواهیم داشت و اگر امر قضاوت را به او بسپاریم، به قاضی تبدیل میشود و اگر از او زعامت و سرپرستی جامعه را بخواهیم، به ولیفقیه خواهیم رسید. بنابراین، اطاعت از ولیفقیه با همان ادلهای به اثبات میرسد که رجوع به مراجع تقلید. دوم؛ آن که فقاهت و عدالت، شرط مشترک و مقدماتی تصدی مرجعیت، قضاوت و زعامت است یعنی فقاهت شرط لازم است اما کافی نیست. افزون بر آن متصدی هر کدام از مسئولیتهای فوق به داشتن ویژگیهای دیگری نیز متناسب با خصوصیات آن مسؤولیت نیازمند است. در این میان، ولایت و سرپرستی جامعه مسؤولیت پیچیدهتر و سنگینتری است، پس دارای ویژگیهای مهمتر و بیشتری است به گونهای که ممکن است در هر زمان تعداد انگشتشماری از فقهای عادل را بتوان یافت که واجد آن شرایط باشند. سوم؛ آن که مرجعیت یک شأن اجتماعی است نه یک شأن علمی و فقهی جدا و بالاتر از فقاهت در واقع بسیاری از فقها راضی به پذیرش این شأن اجتماعی نیستند و ضمن آنکه صلاحیت مرجعیت را دارا هستند ترجیح میدهند که این مسئولیت را بر دوش نگیرند اما برخی از فقها نیز این مسئولیت را میپذیرند و مرجع تقلید میشوند. بنابراین نباید تصور کرد که هر فقیهی که مرجع تقلید میشود لزوما از دیگر فقهایی که این شأن را نمیپذیرند، برتر و عالمتر است. البته مرجع تقلید باید فقیه اعلم باشد، اما اعلمیت منحصر در مراجع تقلید نیست، و فقهای همطراز با مراجع از نظر علمی و فقاهتی کم نیستند. چهارم؛ آن که بخش اصلی و اساسی تکالیف یک فرد مؤمن در جامعه دینی را ولیفقیه تعیین میکنند چرا که عمده مسائل اجتماعی، قضایی و حقوقی، اقتصادی و مالی، تعلیم و تربیت، سیاست داخلی و خارجی و... را باید در حوزه حکم حکومتی تعیین تکلیف کرد که به ولیفقیه مربوط است و مراجع تقلید درباقی قضایا که عمدتا شامل ابواب عبادی و فردی فقه میشود، میتوانند برای مقلدان خود فتوا بدهند. در این میان اگر تعارض میان حکم فقیه حاکم و فتوای مرجع تقلید پدید آید به نظر عموم فقها، باید حکم فقیه حاکم را مقدم داشت. بنابر اساس مطالب فوق، مشخص میشود که مراجع تقلید، هر چند به خاطر برخی از برجستگیهای فقهی، اخلاقی و اجتماعی نسبت به سایر فقهاء از اولویت برخوردار میباشند، اما «مرجعیّت» آنان را نباید شرط لازم برای امامت مسلمین محسوب کرد؛ چنان که در متون و منابع اسلامی چنین موضوعی به هیچ وجه از شرایط رهبری ذکر نشده است. (صورت مشروح مذاکرات شورای بازنگری قانون اساسی، انتشارات مجلس شورای اسلامی، 1369، ج 1، ص 181). وانگهی، تجربه نشان داده است که برخی از مراجع تقلید که از مراتب علمی و تقوایی برتر نسبت به دیگران برخوردارند، یا نسبت به مسایل سیاسی التفاتی از خود نشان نمیدهند و یا آنکه از این جهات، از تواناییهای مورد انتظار جامعه برخوردار نمیباشند، همچنانکه در بین علمای متأخّر به جز امام خمینی(ره) سایر مراجع بزرگِ تقلید چندان درگیر اشتغالات فکری فقهی نسبت به مدیریّت سیاسی نبودهاند. اما اگر قرار بر این باشد (بر اساس ادله نقلی و عقلی متعدد) که فقها رهبری جامعه مسلمین را بر عهده داشته باشند، داشتن شرایط مدیریت و تدبیر سیاسی برای ادارهی امور جامعه ضروری و اجتنابناپذیر به شمار می آید.