???? ?????? ???? ?????? ???? ???? ????(?) ???
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هادی صالحین
درباره ما
جستجو

کارنامه عملیات
جنگ دفاع مقدس
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ارسال شده در جمعه 92/8/3 ساعت 5:10 ع توسط هادی صالحین


دختران ما روزی زیبا بودند ،

نه آن زیبا ، که بر حجاب خویش شکیبا،

به بازار شدیم بهر خرید شب عید ،

خواهرم گفت :دگر نباشد اینجا هیچ قید ،

هر آنچه خواهی بخریم ،

از گذر عمر لذتی ببریم .

گفت پدرم را : مانتوام خیلی بلند است ،

این طرح جدید ببین مارک هلند است .

پدرم گفت : اینکه اندازه ی کُت من است ،

باز خواهرم گفت: چه کنم من بنده و او بت من است ،

گر نخری شوم زتو ناراحت

بسوی خانه شوم خشمگین همین ساعت .

نیم نگاهی من و پدرم کردیم به هم ،

هر دو زِ این ماجرا شدیم در هم

پدرم گفت : چگونه حالی او بکنم ،

با حجابش به خدا چگونه من رو بکنم .

گوش خواهرم ولی بدهکار نبود ،

مد لعنتی هوش و حواسش رُ بوده بود .

عاقبت پدرم گشت تسلیم ،

باز به خواسته ی او کرد تعظیم .

عید آمد و خواهرم شد همچو یک غربی ،

مانتو کوتهش پوشیدو بر دوشش کیف زردی،

بار متلک بود و نگاه بد ،

خواهرم بی خیال می شد زِ اینها رد .

او خوشش می آمد نگاهش کنند،

می گفت بچه هارا ، الیزابت صدایش کنند .

مدتی گذشت و فهمیدیم ،

کسی زنگ زدو می گویدش منم سعید .

سعید خان آمد و پا فشاری کرد خواهرم ،

مخالف پدرم بود و موافقش دلسوز مادرم .

پدرم گفت این پسرک به خدا هم بی اعتنائی می کند ،

خُل باشد چون تو کسی بدو چنین اعتمادی کند

من نیز گفتمش: این عاشقان هوا و هوس بسیار کند

معشوقه عوض بدا به حال آنکه معشوقه ای چند روزه است،

آنکه زِ بهر ظاهرت آمده تا تو زیبائی ماند ،

آنگه زِ رنگ رو رفتی ، غزل خدا حافظی خواند .

مدتی گذشت و عاقبت آن چشم چران هوس باز ،

گشود نهفته در دلش آن راز ،

خواهرم اشک ریزان آمد خانه پدرم .

گفت چه کنم چه خاکی بریزم به سرم .

او هنوز در ارتباط است با دگران ،

زِعاقبت این، من شدم نگران.

زِ دست آن بی بندو بار لا ابالی ،

شدیم در اوج و نهایت بد حالی

تازه فهمید حرفهای مرا خواهرم،

گفت شرمسارم زِ این وضع و زِ این ظاهرم 

سالی گذشت و کنون ز آن ماجرا ،

گرفته طلاقش خواهرم از همین حالا .

به او گفتم دختر خوب نه محتاج جلوه ظاهر است

آنکه نفس خویش پاس داشت ماهر است .

انسان خوب همیشه یاورش خداست

دگران ببینند یا نه . قانون کجاست ؟

تو حریم خدای خویش نگه دار ،

در اوج غم ، ببین می کند برایت چه کار .




مطلب بعدی : عید واقعی